در روزنامه دنیای اقتصاد یادداشت خوبی در مورد برد تیم ملی آلمان نوشته شده است که جالب بود. در این یادداشت اشاره شده است که برد تیم ملی آلمان ناشی از تصادف و شانس نبوده است و علت آن عمیقتر از این موارد است. در اینجا می خوام که این مساله را بازتر کنم و اشاره داشته باشم به نظریه سیستمها که به نظر من یکی از مباحث اصلی صنایع ؛ اقتصاد و مدیریت هست. در این نظریه که مبسوط می باشد مسائل گوناگونی مطرح هستند و در اینجا قصد توضیح آن را ندارم فقط به تفکر سیستمی اشاره می کنم که در آن کل مجموعه به مثابه یک سیستم در نظر گرفته می شود که به منظور برآوردن نیازی مشترک با یکدیگر تعامل دارند و هر یک از اجزای آن نقش خاصی را در سیستم بر عهده دارند که و ظایف کاملا مشخص شده و طبقه بندی شده اند و مشخص است اگر یکی از این عناصر نتواند وظیفه خود را به خوبی انجام دهد کل سیستم دچار مشکل می شوند و ادامه فعالیت مشکل می شود . طراح سیستم با آگاهی کارکرد و چگونگی تعامل و حد و حدود عناصر را در نظر می گیرد و از همه مهمتر امکانات و محدودیتها را نیز به خوبی شناسایی می کند و سپس به طراحی الگوی مورد نظر می پردازد . آنچه که اهمیت دارد آن است که در این فرآیند احساسات نمی تواند کارکرد داشته باشد و تصمیمات بر اساس منطق و عقل و به قول ایمانوئل کانت بر اساس ذات قرار دارد و منطق گرایی در تفکر سیستماتیک امروز نقش اول را دارد .
آرژانتین تیمی است که سابقه درخشانی در صنعت فوتبال جهان دارد ولی آنچه مهم است آن است که حمایت معنوی ؛ پشتیبانی ، دلگرمی و ... عوامل حاشیه ای این صنعت هستند و باعث فوتبال احساسی می شوند که فرد جای سیستم را می گیرد و وظایف با یکدیگر تداخل پیدا می کنند . در این حالت هدف سیستم بر اساس تفکر پیش نمی رود بلکه احساسات جای اصلی تفکر منطقی را می گیرد . در این حالت نظم سیستم از بین رفته و تک رویها افزایش می یابد که البته شاید بتواند منجر به پیروزی شود ولی مسلما این پیروزی به علت شانس است نه بر اساس تفکر سیستمی در حالیکه که آلمان پس از جنگ جهانی دوم و وضعیت نابسامان اقتصادی بر اساس تفکر منطقی و سیستماتیک توانستند که به اقتصاد توسعه یافته ای تبدیل شوند و در این فرآیند مردم آلمان یادگرفتند که منطقی رفتار کنند و با منطق است که می توان پیروز شد و آنچه که در فوتبال امروز آلمان دیده می شود وجود تفکر سیستمی همراه با تجربه و درس گرفتن از آن می باشد.
آرژانتین تیمی است که سابقه درخشانی در صنعت فوتبال جهان دارد ولی آنچه مهم است آن است که حمایت معنوی ؛ پشتیبانی ، دلگرمی و ... عوامل حاشیه ای این صنعت هستند و باعث فوتبال احساسی می شوند که فرد جای سیستم را می گیرد و وظایف با یکدیگر تداخل پیدا می کنند . در این حالت هدف سیستم بر اساس تفکر پیش نمی رود بلکه احساسات جای اصلی تفکر منطقی را می گیرد . در این حالت نظم سیستم از بین رفته و تک رویها افزایش می یابد که البته شاید بتواند منجر به پیروزی شود ولی مسلما این پیروزی به علت شانس است نه بر اساس تفکر سیستمی در حالیکه که آلمان پس از جنگ جهانی دوم و وضعیت نابسامان اقتصادی بر اساس تفکر منطقی و سیستماتیک توانستند که به اقتصاد توسعه یافته ای تبدیل شوند و در این فرآیند مردم آلمان یادگرفتند که منطقی رفتار کنند و با منطق است که می توان پیروز شد و آنچه که در فوتبال امروز آلمان دیده می شود وجود تفکر سیستمی همراه با تجربه و درس گرفتن از آن می باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر